تو همان آب گوارای به وقت سحری

داشتیم درمورد بچه هاحرف میزدیم که متولد میشن چطورین و بعضی هاشون چقد نازن واین حرفا ، که خواهر بزرگم گفت من از مریم دو چیزشو خوب یادمه موهای مششششکی و بلندشو  که یه طرف بود و روی چشماش افتاده بود و لبای قرمزش....خیلی ذوق زده بودم و داشتم گوش میدادم  مادرم میگفت وقتی من به دنیا اومدم خیلی سرخ بودم و چشم هم که نداشتم  و تپلی بودم ...میگه توی دست پرستارا در نمیومدم توی بیمارستان همه از اتاقای دیگه میومدن منو ببینن که وقتی مادر بزرگم اومد با داد و بیداد منو ازشون گرفته خخخخخخنده  دلم میخواد این یکی اول سالم باشه بعد رو خودم بره ، ناز و تپلی ... مادرم میگه بی صبرانه منتظرم بچت به دنیا بیاد .... برچسب‌ها: تو , شعر , خوب رویان , سیمین تو همان آب گوارای به وقت سحری...ادامه مطلب

امشب ساعت 10 بلیط گرفتم برا تهران که بعدش هم برم آمل 

هوای بوشهر خیلی کثیفه .... بارون هم که نمیباره ....

تا اخر هفته برم هوا خوری ببینم چی میشه ....

دمنوش بهار نارنج و گل گاوزبون برا این هوا خوبه ....

البته میگن آب و سرکه هم بزاری بجوشه و بعد کمی بخوری هم برا گرفتگی صدا خوبه ...

 

برچسب‌ها: رخ , یار , لب , دلدلر , گل تو همان آب گوارای به وقت سحری...

صدای دریا چقد قشنگه ...از بچگی ازش میترسیدم ، اما بازم ازش لذت میبردم .... الان ایقد صداش برام لذت بخشه که دلم میخواد صداشو بنویسم ... چقد جالبه ، تا حالا ندیده بودم با تراکتور ماهی بگیرن ، دیروز دیدم .... توی راه که داشتیم میومدیم آمل ، دماوند هم دیدیم واقعا قشنگه ، خیلی قشنگه .... ای دیو سپید پای در بند! ای گنبد گیتی! ای دماوند!.... برچسب‌ها: موج , دریا , دیوانه , دل , ماه تو همان آب گوارای به وقت سحری...ادامه مطلب

چقد حرف و کلمه و جمله توی ذهنم وول میزنن الان یادم اومد ... فلافل فقط فلافل جنوبی ها ... اصلا یه عطر و بو و مزه ای داره در حد ثبت توی گینس ... شمالی ها خیلی داغون درست میکنن .... مثل کتلته ... غذای فردامو درست کردم ، تا قبل از ساعت 12 ظهر حالم خوب نیست  (امشب زن داداشم زنگ زد گفت داری چکار میکنی  من گفتم دارم غذای فردامو آماده میکنم ، گفت مگه فردا چه خبره  گفتم فردا حالم خوب نی ، سیری بهم خندید ) اصلا سرگیجه دارم ، شدید .... دلم اردک سرخ کرده میخواد .... شاید توی این هفته یه اردک بخرم و برم پیش ننه شهربانو تا برام درست کنه  دلم مرغ محلی سرخ کرده میخواد  دلم قرمه سبزی میخواد  دلم قلیه ماهی، ستاره رو میخواد خخخخخخنده ستاره همون دختر خان بالا هستا( اون یکی مادر بزرگمه ) اصلا دلم همه چی میخواد   از دست پخت خودم خوشم نمیاد... دلم میخواد یکی برام آشپزی کنه و من فقط بخورم ... کیک شکلاتی دلم میخواد که توش گردو باشه و کاکائو  دلم از اون معجونا میخواد که توی اون کافی شاپه خوردم ... عجب گرفتاری شدما خخخخخخنده  برچسب‌ها: تولد , نگاه , فریاد , دوستت دارم تو همان آب گوارای به وقت سحری...ادامه مطلب

به وبلاگ خط خطی های خطور کرده تنهایی های من خوش آمدید ، امیدوارم مطالب ما برای شما مفید باشد

تو همان آب گوارای به وقت سحری...

چند وقته توی فکر خوندن کتاب دختر شینا هستم ، خیلی دوست دارم بخونمش میگن مثل کتاب (من زنده ام) هست  دختر شینا روایت زندگی دختری است که پدر و مادرش به خاطر حفظ اعتقاداتشان او را به کلاس‌های مختلط مدارس قبل از انقلاب نفرستادند. دختری که چون مدرسه نرفت، بی‌سواد بود، اما باور و ایمان با ثباتی داشت. دختری که آن‌قدر می‌ایستد و می‌افتد و دوباره برمی‌خیزد تا جنگ را تحقیر کند و به همه نشان دهد که جهاد واقعی زن، تلاش در جهت تربیت درست فرزندان و حمایت از همسر در راه مبارزه با دشمنان دین و کشورش است.    (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هستن) بهترین اثر بهناز ضرابی‌زاده توسط انتشارات سوره مهر در ۲۶۳ صفحه منتشر شده است و تا به امروز بیش از ۱۵ بار تجدید چاپ شده است.... برچسب‌ها: دلتنگ , دل , راه , عشق , امید تو همان آب گوارای به وقت سحری...ادامه مطلب

تو همان آب گوارای به وقت سحری...

امروز رفتم ده ( بالا یا پایین ) برا گرفتن عکسامون از آتلیه  توی راه یه دوست قدیمی رو دیدم که به شدت خوشحال شدم  درسته که محدودیت داشتم و نتونستم برگردم و چهرشو ببینم اما به دیدنش از پشت سر هم راضی بودم .... سالگرد ازدواجم اردیبهشته اما چون اون موقع دیگه نمیتونستم لباس خوشکل بپوشم و عکس بگیرم الان رفتم آرایشگاه و عکاسی  و عکسا واقعا قشنگ شدن و البته خودم هم  آتلیه ای که عزیز تر از جانم عکساشو اونجا بگیره صد در صد کارش بیسته    برچسب‌ها: یلدا , یار , باران , شب , چشم تو همان آب گوارای به وقت سحری...ادامه مطلب

وقتی حواسم نیست و دلم میخواد شعر بخونم  به شکل ثابت یه شعر رو زمزمه میکنم  بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم  همه تن چشم شدم ، خیره به دنبال تو گشتم ..... شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم...... ............... بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم! از کلاس که برگشتم یه ترمز زدم کنار دریا وایسادم  رفتم یکم قدم زدم  اصلا حواسم نبود ... ناخودآگاه داشتم این شعرو میخوندم  یه لحظه با گوشه چشم متوجه یه خانم شدم که همچین بهم زل زده  با خودم فک کردم دلیلش چی میتونه باشه  تا نگو حواسم نیست دارم شعر میخونم ...... . . . بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم ..... اشعار سهراب سپهری رو خیلی دوست دارم ..... برچسب‌ها: چشم , ناز , شعر , مو , صبح تو همان آب گوارای به وقت سحری...ادامه مطلب

مطلب پایین برا چند روز پیش بوده  امروز چقد خسته شدم  صبح یه فیلم چند دقیقه ای دیدم که خدا میدونه چقد هیجان زده بودم از دیدنش تا الان هزاران هزار بار توی ذهنم مرورش کردم و لذت بردم .... گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست ..... این اسم ها به نظرم قشنگه ... غزاله ، نسترن ، مهتاب ، صبا ، آرمیتا ، ارغوان ، پریسا  شبنم ، مژگان ، نرگس ، یاسمن ، نازنین  و کلی اسم دیگه .... حالا کدومش قشنگ تره ؟ تو همان آب گوارای به وقت سحری...ادامه مطلب